زنو‌فمینیسم

سیاستی برای بیگانگی

لابوریا کوبُنیکس

صفر

0x00

جهان ما سرگیجه‌آور و مهوّع است. جهانی که با وساطت تکنولوژیکی‌اش به ما یورش می‌آورد و انتزاع، مجازیت و پیچیدگی را با زندگی‌های روزمره می‌آمیزد. ز‌ف فمینیسمی بنا می‌کند که با این واقعیت‌ها وفق یافته است: فمینیسمی مبتنی بر ابتکار، مقیاس و بینشی بی‌سابقه؛ یک آینده که در آن تحقق عدالت جنسیتی و رهایی فمینیستی، در یک سیاست جهان‌شمول مشارکت می‌کند که برآمده از نیازهای تک‌تک انسان‌ها است، و از بطن نژاد، توانایی، جایگاه اقتصادی و موقعیت جغرافیایی گذر می‌کند. تکرار بی‌آینده‌بر چرخ سرمایه، تسلیم به مشقت کار، چه تولیدی چه بازتولیدی، و عینیت‌بخشی به مفروضات نقاب‌دار به‌منزله‌ی نقد همگی از دور خارج می‌شوند. آینده‌ی ما به تحجرزدایی نیاز دارد. زف نه کوششی برای انقلاب، بلکه قماری است بر بازی دیرین تاریخ که تخیل، چالاکی و استقامت می‌طلبد.

0x01

زف بیگانگی را به‌عنوان انگیزه‌ای برای ایجاد جهان‌های جدید به‌دست می‌گیرد. ما همه بیگانه شده‌ایم ــ اما مگر آیا غیر از این هم بوده‌ایم؟ ما به‌واسطه‌ی و نه به‌رغم وضعیت بیگانه‌شده‌مان می‌توانیم خودمان را از منجلاب بی‌واسطگی آزاد کنیم. آزادی امری مفروض نیست ــ و مطمئناً به‌وسیله‌ی هر چیز «طبیعی» نیز داده نمی‌شود. ساخت آزادی نه مستلزم بیگانگی کمتر بلکه بیگانگی بیشتر است. بیگانگی همان کاری است که صرف ساخت آزادی‌مان می‌کنیم. هیچ‌چیز نباید به‌منزله‌ی امری ثابت، دائمی یا «داده‌شده» پذیرفته شود ــ نه شرایط مادی و نه فرم‌های اجتماعی. زف هر افق را متحول، هدایت و کاوش می‌کند. هر کس که در مقابل هنجارهای زیست‌شناختی مسلط‌«غیرطبیعی» انگاشته شده، هر کس که بی‌عدالتی‌هایی را تجربه کرده که به نام نظم طبیعی شکل گرفته‌اند، پی خواهد برد که تجلیل از «طبیعت» چیزی ندارد که به ما عرضه کند ــ از جمله کوئیرها و ترنس‌ها، کسانی که به‌نحوی متفاوت به چیزها توانا هستند و نیز کسانی که از تبعیض به‌خاطر حاملگی یا حقوق مرتبط با فرزندآوری و پرورش فرزند رنج می‌برند. زف سرسختانه ضدطبیعت‌گرا است. طبیعت‌گرایی ذات‌گرا بوی الاهیات می‌دهد ــ چه بهتر که هرچه زودتر از شر آن خلاص شویم.

0x02

چرا تلاش آشکارا سازمان‌یافته‌ی بسیار کمی برای سوق دادن دوباره‌ی تکنولوژی‌ها به سوی اهداف سیاسی جنسیتی پیشرو وجود دارد؟ زف در پی آن است که به‌نحوی استراتژیک تکنولوژی‌های موجود را برای ‌مهندسی دوباره‌ی جهان به کار گیرد. مخاطرات جدی از خلال همین ابزارها ایجاد می‌شوند؛ آن‌ها مستعد بی‌تعادلی، سو‌ء‌استفاده و بهره‌کشی از ضعفا هستند. زف به جای آنکه وانمود کند هیچ خطری ندارد، خواهان گردآوری ضروری آن سطوح‌مشترک فنی‌ـ‌سیاسی است که‌به این مخاطرات پاسخ می‌دهند. تکنولوژی ذاتا پیشرو نیست. کاربردهای تکنولوژی در یک حلقه‌ی بازخورد مثبت با فرهنگ می‌آمیزند، حلقه‌ای که توالی‌سازی خطی، پیش‌بینی و احتیاط مطلق را ناممکن می‌کند. نوآوری فنی‌علمی باید به اندیشیدن سیاسی و نظری جمعی مرتبط شود که زنان، کوئیرها و ناهمنوایی جنسیتی نقشی بی‌نظیر در آن ایفا می‌کنند.

0x03

پتانسیل آزادی‌بخش واقعی تکنولوژی تحقق‌نیافته باقی می‌ماند. رشد سریع‌این پتانسیل که بازار آن را تغذیه می‌کند، با تورم جبران می‌شود و نوآوری ظریف آن به خریداری تحویل داده می‌شود که دنیای راکدش با آن نوآوری تزئین می‌شود. ورای هیاهوی پرجنجال آت‌وآشغال کالاواره، وظیفه‌ی نهایی ما در مهندسی تکنولوژی‌ها برای پیکار با دسترسی نابرابر به ابزارهای داروشناختی و تولیدی، فاجعه‌ی زیست‌محیطی، ناپایداری اقتصادی و فرم‌های خطرناک کار بی‌دستمزد/کم‌دستمزد نهفته است. همچنان این نابرابری جنسیتی است که خصلت زمینه‌هایی را توصیف می‌کند که تکنولوژی‌های ما به وسیله‌ی آن‌ها فهمیده، ساخته و قانون‌گذاری می‌شوند، در حالی که کارگران زن (برای مثال) در صنعت الکترونیک به کارهای بسیار کم‌دستمزد، یکنواخت و تضعیف‌کننده مشغول‌اند. این بی‌عدالتی نوعی تصحیح ساختاری، ماشینی و ایدئولوژیکی را طلب می‌کند.

0x04

زنوفمینیسم نوعی عقل‌گرایی است. این ادعا که عقل یا عقلانیت «ماهیتاً» کاروباری پدرسالارانه است، معادل است با پذیرش شکست. به‌راستی که «تاریخ تفکر»‌متعارف تحت سلطه‌ی مردان قرار دارد و نهادهای موجود علم و تکنولوژی نیز زیر تسلط مردان است. اما دقیقا به همین دلیل فمینیسم باید نوعی عقل‌گرایی باشد ــ به‌خاطر و نه به‌رغم این بی‌توازنی فلاکت‌بار. هیچ عقلانیت «زنانه» و هیچ عقلانیت «مردانه»‌ای وجود ندارد. علم نه بیان جنسیت بلکه تعلیق جنسیت است. اگر امروزه علم به استیلای اِگوهای مردانه تن داده، پس با خودش در تعارض است ــ و همین تناقض را می‌توان به کار گرفت. عقل، همچون اطلاعات، می‌خواهد آزاد شود، و پدرسالاری نمی‌تواند به آن آزادی ببخشد. حتی خود عقل‌گرایی باید نوعی فمینیسم باشد. زف نقطه‌ای را مشخص می‌کند که این داعیه‌ها در یک وابستگی دو طرفه در آن نقطه به هم می‌رسند. زف عقل را نیرومحرکه‌ی رهایی‌بخش فمینیستی ‌نام می‌نهد، و حق هر کس برای صحبت‌کردن به‌عنوان هیچ‌کس خاصی را اعلام می‌کند.

گسست

0x05

میانه‌روی یا فروتنی بیش‌ازحد در دستورکارهای فمنیستی دهه‌های اخیر هیچ تناسبی با پیچیدگی هیولایی واقعیت ما ندارد؛ کابل‌فیبر‌ـ‌نوری، امواج کوتاه و رادیویی، خطوط نفت و گاز، کانال‌های هوایی و آبی، و عمل توامان و مداوم میلیون‌ها پروتکل ارتباطی که در هر هزارم‌ثانیه گذر می‌کنند، واقعیت معاصر ما را درمی‌نوردند. اندیشیدن نظام‌مند و تحلیل ساختاری عمدتا به نفع مبارزات ستودنی اما نابسنده‌کنار گذاشته شده‌اند؛ مبارزاتی که به شور‌ش‌های پراکنده و وضعیت‌های ثابت محلی گره خورده‌اند. کاپیتالیسم در حالی به‌مثابه‌ی تمامیتی پیچیده و در حال گسترش فهمیده می‌شود که بسیاری از پروژه‌های ضدکاپیتالیستیِ خواهان رهایی‌همچنان از گذر به امر کلی عمیقا هراسان‌اند، و ضمن محکوم‌کردن سیاست‌های گمانه‌ای کلان به‌منزله‌ی بردارهای ضرورتا ستمگر، در مقابل این سیاست‌ها مقاومت می‌کنند. این تضمین کاذب کلیات را مطلق فرض می‌گیرد و باعث می‌شود بین آنچه می‌خواهیم کنار بگذاریم و آن استراتژی‌هایی که برای کنارگذاشتن آن چیز پیش می‌بریم، انفصالی تضعیف‌کننده ایجاد شود.

0x06

پیچیدگی جهانی ما را به مطالبات اخلاقی و شناختیِ مبرمی گشوده می‌سازد. این مطالبات مسئولیت‌هایی پرومتئوسی‌اند که نمی‌توان به آن‌ها بی‌تفاوت ماند. بخش عمده‌ی فمینیسم قرن بیست‌ویکمی ــ از بقایای سیاست هویت پسا‌مدرن تا ردونشان عظیم اکو‌فمینیسم معاصر ــ می‌کوشند به شیوه‌ای که بتواند تغییر پایدار و اساسی ایجاد کند، به شکلی بسنده‌به این چالش‌ها بپردازند. زنوفمینیسم در راه مواجهه با این الزامات به‌منزله‌ی عاملان جمعی تلاش می‌کند؛ عامل‌هایی که می‌توانند از لابه‌لای سطوح کثیر سازماندهی سیاسی، مفهومی و مادی گذر کنند.

0x07

ما سرسختانه سنتزی [ترکیبی] هستیم و به تحلیل صرف راضی نمی‌شویم. زف نوسان برسازنده‌ی میان توصیف و دستورالعمل را تسریع می‌کند تا پتانسیل عودکننده‌ی تکنولوژی‌های معاصر را ورای جنسیت، سکسوالیته و نابرابری‌های قدرت به کار اندازد. با در نظرگرفتن اینکه گستره‌ای از چالش‌های مربوط به جنسیت ــ آزار جنسی به‌واسطه‌ی رسانه‌های اجتماعی، انتشار غیرقانونی اطلاعات افراد، حریم خصوصی و حفاظت از تصاویر آن‌لاین ــ وجود دارند که خصوصا به زندگی در زمانه‌‌ی دیجیتالی گره خورده‌اند، پس این موقعیت نیازمند فمینیسمی است که با محاسبه مشکلی نداشته باشد. امروزه الزامی است که زیرساخت ایدئولوژیکی را بسط دهیم که مداخله‌های فمینیستی در عناصر شبکه‌ای‌و پیوندی جهان معاصر را هم حمایت و هم تسهیل می‌کند. مسئله‌ی زنوفمینیسم چیزی بیش از دفاع دیجیتالی ‌از ‌خود و رهایی از شبکه‌های پدرسالارانه است. می‌خواهیم تمرین آزادی ایجابی را رواج دهیم ــ آزادی‌ـ‌برای به‌جای صِرف آزادی‌ـ‌از ــ و فمینیست‌ها را ترغیب کنیم تا خود را به مهارت‌هایی مجهز سازند که تکنولوژی‌های موجود را از نو به کار گرفته و ابزار شناختی و مادی نویی را در خدمت اهداف مشترک ابداع ‌کنند.

0x08

فرصت‌های رادیکالی که با توسعه (و بیگانه‌سازیِ) فرم‌های وساطت تکنولوژیکی ایجاد شده‌‌اند دیگر نباید در خدمت منافع انحصاری سرمایه به کار گرفته شوند، منافعی که تعمدا، تنها عده‌ی ناچیزی از آن بهره‌می‌‌برند. ابزارهایی که دائما تکثیر می‌شوند در معرض غصب ‌هستند، و هرچند هیچ‌کس نمی‌تواند خواستار دسترسی فراگیرشان شود، اما ابزارهای دیجیتالی هیچ‌وقت به اندازه‌ی امروز اکیدا قابل دسترسی یا در معرض قبضه‌شدن نبوده‌اند. چنین نظرگاهی این واقعیت را مغفول نمی‌گذارد که شمار زیادی از فقرای جهان تحت تاثیرات سوء صنعت تکنولوژیکی در حال گسترش قرار دارند (از کارگران کارخانه که تحت شرایط بسیار سخت کار می‌کنند تا دهکده‌های کشور غنا که به انبار زباله‌های الکترونیک قدرت‌های جهانی بدل می‌شوند)؛ این نظرگاه در عوض، تایید آشکار این شرایط به‌منزله‌ی هدفی است که باید نابود شود. درست همانطور که ابداع بازار سهام ابداع فروپاشی بازار نیز بود، زنوفمینیسم می‌داند که نوآوری تکنولوژیکی همچنین باید وضعیت عمومی‌اش را با پاسخی مناسب پیش‌بینی کند.

تله

0x09

زف وهم و مالیخولیا را به‌منزله‌ی بازدارنده‌های سیاسی کنار می‌گذارد. وهم به وعده‌های تحقق‌نیافته و رانه‌های سازمان‌دهی‌نشده منجر می‌شود، همچون این تصور کورکورانه که ناتوانان می‌توانند بدون هیچ مختصات استراتژیکی بر نیرومندان چیره شوند. اما چنین سیاستی با زیاده‌خواهی‌اش عملاً ره به جایی نمی‌برد. بدون درنظرگرفتن کار سازمان‌دهی اجتماعی جمعی کلان‌مقیاس، اعلام تمایل داشتن برای تغییر جهان‌شمول هیچ مگر خیالی واهی نیست. از سوی دیگر، مالیخولیا ــ که نزد چپ‌ها بسیار شایع است ــ به ما می‌آموزد که رهایی گونه‌ی منقرضی است که باید برایش گریست و تصاویر نفی بهترین چیزهایی‌اند که می‌توان به آن‌ها امید داشت. پس مالیخولیا در بدترین حالت‌گرایشی است که چیزی جز رخوت سیاسی به بار نمی‌آورد، و در بهترین حالت‌، نوعی جو یأس فراگیر برقرار می‌‌کند که اغلب در قالب تحزّب یا محفل‌گرایی و ریاکاری‌های اخلاقی پیش‌پاافتاده انحطاط خود را نشان می‌دهد. مرض مالیخولیا تنها انفعال و رکود سیاسی را تشدید می‌کند و ــ زیر ظاهر واقع‌گرا بودن ــ از هر امیدی برای تنظیم دوباره‌ی جهان چشم می‌پوشد. امراضی که زف از آن‌ها برای واکسینه‌کردن خویش بهره می‌گیرد در مقابل امراضی چون مالیخولیا قرار می‌گیرند.

0x0A

رگزیدن سیاستی که منحصرا امر محلی را تحت پوشش براندازی جریان‌های انتزاع جهانی ارج می‌نهد، نابسنده است. کناره‌گیری از دم‌ودستگاه کاپیتالیستی یا انکار آن، موجب ناپدیدی آن نمی‌شود. همچنین، پیشنهادِ کشیدن ترمز اضطراری سرعت‌های موجود یا دعوت به کندکردن و بازگشت به مقیاس‌های قدیم، امکانی است که تنها عده‌ی کمی به آن دسترسی دارند ــ ویژگی خشونت‌آمیز انحصار ــ و نهایتا برای اکثریت مردم فاجعه به بار می‌آورد. امتناع از اندیشیدن ورای خُرداجتماع، امتناع از ساخت پیوندها میان شورش‌های درهم‌شکسته، امتناع از تامل درباب اینکه چگونه تاکتیک‌های رهایی‌بخش می‌توانند برای به‌کارگیری در سطح جهانی افزایش یابند، همه‌ی این‌ها به معنای آن است که به ژست‌های دفاعی و موقتی رضایت دهیم. اما زف موجودیتی است که به تهاجم آری می‌گوید و سرسختانه بر امکان تغییر اجتماعی کلان‌مقیاس برای همه‌ی خویشاوندان بیگانه‌مان اصرار می‌ورزد.

0x0B

به نظر می‌رسد حالت فرّار و مصنوع دنیای امروز به نفع منظومه‌ای جمعی اما ایستا از هویت‌های جنسیتی، از صحنه‌ی سیاست‌های فمینیستی و کوئیر معاصر محو شده است؛ همان هویت‌های جنسیتی که معادلات مأیوسانه‌ی امر خیر و امر طبیعی در آن‌ها لجوجانه اعاده می‌شوند. هرچند ما (احتمالا) دارای آستانه‌های «تحملی» هستیم که به‌نحوی ستودنی بسط یافته‌اند، اما همچنین اغلب به ما گفته شده که تسلای‌خاطر را در نداشتن آزادی بجوییم، این ادعا را به خود بقبولانیم که ما این‌طور «به دنیا آمده‌ایم»، انگار که می‌خواهند با این گزاره‌ها موهبت طبیعت را تبرئه کنند. در تمام این مدت، صدای غژغژ یک مرکزیت هنجارگزار دگرجنس‌گرا به گوش می‌رسد. زف با این ارجاع مرکزگرا می‌ستیزد؛ زف به خوبی می‌داند که جنس و جنسیت نمونه‌هایی از «نقطه‌ی اتکا» میان هنجار و واقعیت، میان آزادی و اجبار هستند. کج‌کردن این «نقطه‌ی اتکا» در راستای طبیعت در بهترین حالت نوعی تسلیم تدافعی و نیز عقب‌نشینی از آن چیزی است که سیاست ترنس و کوئیر را به چیزی بیش از یک لابی صرف بدل می‌کند: چنین چیزی نوعی ادعای دشوار آزادی علیه نظمی است که تغییرناپذیر جلوه می‌کند. در این وضعیت هم مثل هر اسطوره‌ی مفروض دیگر، شالوده‌ای ثابت برای جهان واقعی آشوب، خشونت و شک جعل می‌شود. این «مفروض [یا امر داده‌شده]» در حیطه‌ی خصوصی به‌عنوان یک قطعیت مصادره می‌شود، درحالی‌که در جبهه‌ی دستاوردهای عمومی عقب می‌نشیند. وقتی امکانِ گذار، واقعی و شناخته شد، مقبره‌ی نهفته در زیر ضریح طبیعت ترک برمی‌دارد و تاریخ‌های جدید ــ که از آینده‌ها سرشار هستند ــ از شر نظم کهن «جنس» خلاص می‌شوند. شبکه‌ی انضباطی جنسیت به‌هیچ‌وجه تلاش برای تعمیر آن شالوده‌ی درهم‌شکسته و رام‌کردن زندگی‌هایی که از آن گریخته‌اند نیست. اکنون وقت آن است که سرتاسر این ضریح را درهم‌شکنیم، نه اینکه در پیشگاه آن تعظیم کنیم و به خاطر آن خودآئینی اندکی که به چنگ آمده عذرخواهی پارسایانه ابراز کنیم.

0x0C

اگر زمانی «سایبراسپیس» وعده‌ی گریز از تنگنای مقولات ذات‌گرایانه‌ی هویت را پیش می‌نهاد، امروزه حال‌وهوای رسانه‌های اجتماعی معاصر اکیدا به سمت دیگری چرخیده و به تئاتری بدل شده است که درماندگی‌های هویت از خلال آن به صحنه می‌آیند. آئین‌های پاکدینانه‌ی حفاظت اخلاقی با همین اعمال موزه‌دارانه همراه می‌شوند، و چنین وهله‌هایی اغلب با لذات منع‌شده‌ای از جنس اتهام، شرم‌زدگی و تقبیح آکنده می‌شوند. خط‌مشی‌های ارزشمند برای ارتباط، سازماندهی و مهارت‌افزایی با موانع مناقشه‌ی مولد مسدود شده‌اند، انگار که این موانع خود مناقشه هستند. این سیاست پاکدینانه‌ی شرم ما را در سرما رها می‌کند ــ سیاستی که ستم را بت‌واره می‌کند طوری که انگار ستم یک موهبت است و با جنون‌های اخلاق‌گرایانه آب را گل‌آلود می‌کند. ما نه دستان تمیز می‌خواهیم و نه جان‌های زیبا، نه فضیلت و نه دهشت. ما خواهان شکل‌های برتر فساد و تباهی هستیم.

0x0D

تمام این‌ها نشان می‌دهد که وظیفه‌ی مهندسیِ خط‌مشی‌هایی برای آزادی اجتماعی و سازماندهی نمی‌تواند آن جهش‌های فرهنگی و نشانه‌ای را نادیده بگیرد که همین خط‌مشی‌ها موجب می‌شوند. آنچه نیازمند مهندسی است انگل‌های مقلدی‌اند که رفتارها را به شیوه‌هایی برمی‌انگیزند و تنظیم می‌کنند که به‌وسیله‌ی خود‌ـ‌‌مجسم‌سازی میزبان‌شان مسدود شده است؛ میم‌هایی [memes] مثل «گمنامی»، «اخلاق»، «عدالت اجتماعی» و «بررسی اعتبار»، میزبان دینامیزم‌های اجتماعی هستند که در تقابل با همان نیات اغلب ستودنی قرار می‌گیرند که با آن‌ها ادامه یافته‌اند. وظیفه‌ی خود‌ـ‌اربابی جمعی مستلزم دستکاری حادخرافه‌ای نخ‌های عروسکی میل و به‌کارگیری عملگرهای نشانه‌ای بر عرصه‌ی سیستم‌های فرهنگی شدیداً شبکه‌ای است. اراده همواره به وسیله‌ی میم‌هایی فاسد می‌شود که درون‌شان در حرکت مداوم است، اما هیچ‌چیز مانع‌از آن نمی‌شود که ما این واقعیت را به ابزار مجهز کنیم و از منظر اهداف مطلوبش قاعده‌مند سازیم.

زوجیت

0x0E

زنوفمینیسم جنسیت‌برانداز است. «براندازی جنسیت» رمزگانی نیست که آنچه اکنون صفات «جنسیت‌مندِ» جمعیت انسانی در نظر گرفته می‌شود را ریشه‌کن کند. ذیل پدرسالاری چنین پروژه‌ای تنها می‌تواند فاجعه به بار آورد ــ آن تصور که «جنسیت‌مند» است به طور ناجوری به امر زنانه می‌چسبد. اما حتا اگر این توازن تصحیح می‌شد، باز هم ما هیچ علاقه‌ای نداشتیم ببینیم که تنوع جنس‌مبنای جهان تقلیل یافته است. باشد که هزاران جنس شکوفا شوند! «برانداختن جنسیت» عبارتی است موجز برای اشتیاق به ساختنِ جامعه‌ای که در آن صفاتی که اکنون تحتِ عنوانِ جنسیت سرهم‌بندی می‌شوند، دیگر به کارِ تجهیزِ شبکه‌ای از عملیاتِ نامتقارن قدرت نمی‌آیند. «برانداختن نژاد» نیز به فرمول مشابهی بسط می‌یابد ــ یعنی به پیکاری که باید ادامه یابد تا خصایص اخیرا نژادی‌شده‌دیگر مبنایی برای تبعیض بر حسب رنگ چشم افراد نباشند. سرانجام، هر براندازی‌گرایی رهایی‌بخش باید مستعد افق برانداختن طبقه نیز باشد، چون در کاپیتالیسم است که ما با ستم در شکل شفاف و غیرطبیعی‌اش مواجه می‌شویم: شما به این دلیل تحت ستم یا استثمار قرار نمی‌گیرید که کارگر مزدی یا فقیر هستید؛ شما به این دلیل کارگر یا فقیرید که مورد استثمار قرار می‌گیرید.

0x0F

زنوفمینیسم درک می‌کند که تداوم پروژه‌های براندازی‌گرایِ رهایی‌بخش ــ فسخ طبقه، جنسیت و نژاد ــ بر دوباره‌کاری ژرف امر کلی اتکا دارد. امر کلی باید به‌منزله‌ی امر ژنریک یا نوعی فصل‌مشترک یا محل تقاطع درک شود. این وجه متقاطع نه یکجور جراحی جمع‌ها و تبدیل‌شان به پُرز ثابت هویت‌هایی با سیستم ارجاع متقابل، بلکه نوعی جهت‌گیری سیاسی است که هر جزء را برش می‌زند و از طبقه‌بندی‌‌های زمخت و ابلهانه‌ی بدن‌ها امتناع می‌ورزد. این امری کلی‌نیست که بتوان از بالا به آن استقرار بخشید، بلکه چیزی است که از پایین به بالا وضع می‌شود ــ یا بهتر از آن، به طور مجانب یا پهلو به پهلو، خطوط جدید برگذشتن از چشم‌اندازی ناهموار را گشوده نگه می‌دارد. کلیت ژنریک و غیرمطلق باید در برابر گرایش سهل‌الحصول تلفیق با اجزای متورم و نامشخص محافظت شود ــ برای نمونه در برابر کلی‌گرایی اروپامحور ــ که به موجب‌آن، مردانه‌با بی‌جنس، نژاد سفید با بی‌نژاد، و آنچه غیر‌ـ‌تراجنس [یا تک‌ـ‌جنس] است با آنچه واقعی است، اشتباه گرفته می‌شوند. فسخ طبقه یک فانتزی بورژوایی باقی خواهد ماند، فسخ نژاد نوعی پذیرش تلویحی برتری نژاد سفید باقی خواهد ماند، فسخ جنسیت هم نهایتا نوعی زن‌ستیزی نسبتا مکتوم باقی خواهد ماند ــ خصوصا وقتی حتا خود فمینیست‌هایی که به این واقعیت معترف‌اند به دنبال این فسخ‌ها می‌روند. (نمایش عبث و بی‌ملاحظه بر علیه زنان ترنس نزد بسیاری از کمپین‌ها ــ که ندای «براندازی جنسیت» سر داده‌اند ــ گواه خوبی برای این موضوع است).

0x10

از پسامدرن‌ها آموخته‌ایم که تجلیات این امر کلی کاذب را به آتش بکشیم و چنان سردرگمی‌هایی را کنار بگذاریم؛ از مدرن‌ها آموخته‌ایم که از خاکسترهای امور کاذب کلیاتی نو برگزینیم. زنوفمینیسم در پی ساخت نوعی سیاست اجماع [ائتلاف] است، سیاستی که به «پاکی یا خلوص» آلوده [و همگون] نشده باشد. به کارگیری امر کلی نیازمند صلاحیت فکرشده و تامل دقیق بر خویش است تا به ابزاری آماده‌به‌کار برای بدن‌های سیاسی کثیر بدل شود، تا به چیزی بدل شود که بتواند در مقابل ستم‌های مختلفی که جنسیت و سکسوالیته را درمی‌نوردند موثر باشد. امر کلی نوعی طرح اولیه یا برنامه‌ی کاری نیست، و در عوض، کاربردهایش را پیشاپیش اعمال می‌کند؛ ما زف را به‌منزله‌ی یک خط‌مشی مطرح می‌کنیم. به همین دلیل، خود فرایند ساختن نوعی دستکاری مداوم، مکرر و مبتنی بر آنتروپیِ منفی است. زنوفمینیسم یک معماری جهش‌پذیر را می‌جوید که چون نرم‌افزار آزاد برای تصحیح و بهبود دائمی در دسترس همه باشد و نوعی انگیزه‌ی راهبری از نوع استدلال اخلاقی میلیتانتی را پی می‌گیرد. هرچند، بازبودن یا آزادبودن به معنای عدم راهبری یا هدایت‌نکردن نیست. اغلب سیستم‌های بادوام در دنیای امروز ثبات‌شان را مرهون شیوه‌ای هستند که نظمی را به وسیله‌ی آن می‌پرورانند؛ نظمی که همچون یک «دست ناپیدا» از دل خودانگیختگی ظاهری سربرمی‌آورد؛ یا از ایستایی نیروگذاری و رسوب‌گذاری بهر‌ه‌برداری می‌کند. نباید در یادگیری از دشمنان‌مان یا در یادگیری از پیروزی‌ها و شکست‌های تاریخ تردید کرد. زف با چنین ایده‌ای در پی راه‌هایی برای کاشتن بذر یک نظم نو است، نظمی برابری‌طلب و منصف؛ و ما می‌کوشیم آن را در هندسه‌ی آزادی‌هایی تزریق کنیم که این خط‌مشی‌ها تقبل می‌کنند.

تنظیم

0x11

قرعه‌ی ما به دست فن‌علم است، آنجا که هیچ چیز آنقدر مقدس و صلب نیست که نتوان دوباره آن را مهندسی کرد و استحاله داد تا روزن آزادی ما را وسیع‌تر سازد و به جنسیت و به انسان بسط یابد. وقتی می‌گوییم هیچ چیز مقدس نیست، یعنی هیچ چیز متعالی نیست یا از اراده به دانستن پشتیبانی نمی‌کند، وصله‌کاری یا هک‌کردن یعنی هیچ چیز فراطبیعی‌ای وجود ندارد. «طبیعت» ــ که در اینجا به‌عنوان عرصه‌ی بی‌کران علم درک می‌شود ــ به تمامی همین‌جاست. و از این‌رو، در متلاشی‌کردن مالیخولیا و وهم نیز وجود دارد؛ امر غیربلندپروازانه و قیاس‌ناپذیر؛ پاک‌دینی لیبیدویی برخی فرهنگ‌های آنلاین و طبیعت به‌منزله‌ی یک مفروض غیرقابل ‌بازسازی؛ حال درمی‌یابیم که ضد‌ـ‌طبیعت‌گرایی هنجارین‌مان ما را به طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی مصممی سوق داده است. ما باور داریم که هیچ چیز وجود ندارد که به لحاظ علمی قابل مطالعه‌و به لحاظ تکنولوژیکی قابل دستکاری‌نباشد.

0x12

این به معنای آن نیست که تمایز بین امر هستی‌شناختی و امر هنجارگذار، بین واقعیت و ارزش، صرفا قطع شده و خشکیده است. بردارهای ضد‌ـ‌طبیعت‌گرایی هنجارگذار و طبیعت‌گرایی هستی‌شناختی بر رزمگاه‌های دوسویه‌ی بسیاری پل زده‌اند و آن‌ها را درنوردیده‌اند. پروژه‌ی گیرزُداییِ آنچه باید باشد از آنچه هست، پروژه‌ای است که آزادی را از واقعیت، و اراده را از دانش جدا می‌کند، و به راستی که وظیفه‌ای است بی‌پایان. آنجا که امیال ما با بی‌رحمی واقعیت مواجه می‌شود، آنجا که زیبایی از حقیقت جدایی‌ناپذیر است، شکاف‌های زیادی در کار است. شعر، سکس، تکنولوژی و درد با همین تنشی گُر می‌گیرند که دنبال کرده‌ایم. اما دست‌کشیدن از باور به این وظیفه‌ی بازنگری، افسارها را رها می‌سازد و آن تنش را کم می‌کند، و در نتیجه این تارها و رشته‌ها فوراً تیره و تار می‌شوند.

حمل

0x13

پتانسیل فرهنگ متن‌ـ‌مبنای اولیه‌ی اینترنتی برای مقابله با رژیم‌های جنسیتی سرکوبگر که میان گروه‌های حاشیه‌ای اتحاد ایجاد می‌کند و فضاهای جدیدی برای آزمونگری می‌آفریند ــ فضاهایی که سایبرفمینیسم را در دهه‌ی نود به راه انداخت ــ آشکارا در اوایل قرن بیست‌ویک رو به افول گذاشته است. استیلای امر تصویری در تعامل‌ها یا اینترفیس‌های آنلاین امروزی، شیوه‌های آشنایی از کنترل هویتی، مناسبات قدرت و هنجارهای جنسیتی را در بازنمایی‌کردنِ خود از نو برقرار کرده است. اما این بدان معنا نیست که حساسیت‌های سایبرفمینیستی به گذشته تعلق دارند. سواکردن امکان‌های برانداز از امکان‌های ستمگرِ نهفته در وب امروزی نیازمند فمینیسمی است که به بازگشت دسیسه‌آمیز ساختارهای قدرت کهن حساسیت دارد، اما باید به قدر کافی هشیار باشد که بداند چطور از این پتانسیل بهره‌برداری کند. تکنولوژی‌های دیجیتالی از واقعیات مادی که آن‌ها را تضمین می‌کنند تفکیک‌ناپذیرند؛ آن‌ها طوری به هم متصل‌اند که هر کدام‌شان می‌تواند دیگری را به خاطر اهدافی متفاوت تغییر دهد. زنوفمینیسم به جای بحث بر سر تقدم امر مجازی بر امر مادی، یا تقدم امر مادی بر امر مجازی، نقاط قدرت و ضعف در هر دو آن‌ها را به چنگ می‌آورد، تا این دانش را به صورت مداخله‌هایی موثر در واقعیت ــ که هم از امر مادی و هم از امر مجازی ساخته می‌شود ــ تاگشایی و آشکار سازد.

0x14

مداخله در هژمونی‌های مادیِ آشکارتر به اندازه‌ی مداخله در هژمونی‌های فرهنگی و دیجیتالی تعیین‌کننده است. تغییر در محیط‌های ساخته‌ی دست بشر بعضی از مهم‌ترین امکان‌ها در بازپیکربندی افق‌های زنان و کوئیرها را در بر گرفته است. تولید فضا و تصمیماتی که برای سازماندهی آن می‌گیریم به‌منزله‌ی تجسد منظومه‌های ایدئولوژیکی، نهایتاً مفصل‌بندی‌هایی هستند درباره‌ی «ما» و متقابلاً در این‌باره که چگونه یک «ما» می‌تواند مفصل‌بندی شود. زنوفمینیست‌ها ــ با پتانسیلی که برای مسدودسازی، محدودسازی، یا گشودن شرایط اجتماعی آینده دارند ــ باید با زبان معماری به‌عنوان فرهنگ‌‌لغتی برای رقص‌نگاری جمعی هم‌کوک و هم‌ساز شوند ــ یعنی نوشتارِ هماهنگِ فضا.

0x15

از خیابان تا خانه، فضای خانگی [یا داخلی] نیز نباید از چنگال شاخک‌های ما در امان باشد. فضای خانگی یک فضای عمیقاً دیرینه و ریشه‌دار است که دستکاری‌اش را محال تصور کرده‌اند. بدین‌ترتیب، خانه به‌منزله‌ی هنجار با خانه در مقام واقعیت تلفیق شده است، تا خانه به‌عنوان یک مفروضِ غیرقابل بازسازی سربرآورد. «رئالیسم خانگیِ» تحمیق‌کننده هیچ جایی در افق ما ندارد. بیایید بینش‌های‌مان را بر خانه‌های افزوده‌ی آزمایشگاه‌های مشترک و رسانه‌های اشتراکی و امکانات فنی‌مان بنا کنیم. خانه ثمره‌ی استحاله فضامند ما در مقام مولفه‌ی جدایی‌ناپذیر در هر فرایندِ ساختِ آینده‌های فمینیستی است. اما این فرایند نمی‌تواند بر دروازه‌های باغ آینده متوقف شود. به خوبی می‌دانیم که ابداع دوباره‌ی ساختار خانواده و زندگی خانگی در شرایط حاضر تنها به هزینه‌ی صرف‌نظر از عرصه اقتصادی ــ روش کمون ــ یا تحملِ مکرر بارِ آن ــ روش خانواده‌ی تک‌سرپرست ــ ممکن هستند. اگر می‌خواهیم از شر آن رکود و ایستایی خلاص شویم که فیگور محتضر واحد خانواده‌ی هسته‌ای مستقر را حفظ کرده ــ و لجوجانه برای ایزوله‌کردن زنان از عرصه عمومی کوشیده و مردان را از زندگی‌های فرزندانشان جدا کرده و همزمان مردانِ گریزان از فرزند را هم تنبیه کرده است ــ پس باید این زیربنای مادی را اوراق کنیم و آن چرخه‌های اقتصادی را درهم‌شکنیم که چنین زیربنایی را در وضعیت مستقر قفل کرده‌اند. وظیفه‌ی پیش روی ما دوگانه است و بینش ما ضرورتاً برجسته‌بین [یا یک دید سه‌بعدی] است: باید اقتصادی را مهندسی کنیم که کار بازتولیدی و زندگی خانوادگی را آزاد می‌کند و همزمان مدل‌هایی برای خانواده طراحی می‌کند که از سایش خرفت‌کننده‌ی کار شاق رها هستند.

0x16

مفصل‌بندی یک سیاست پیش‌گستر برای مداخله‌ای زیست‌تکنولوژیکی و فشارهای هرمونی، از خانه تا بدن را دربرمی‌گیرد. هرمون‌ها آن سیستم‌های جنسیتی را هک می‌کنند که حیطه‌ی سیاسی را در تصاحب خود دارند که ورای درجه‌بندی زیباشناختی بدن‌های فردی گسترده است. اندیشیدنِ ساختاری به توزیع هرمون‌ها ــ اینکه این توزیع هرمون‌ها به چه کسی یا چه چیزی الویت می‌بخشد یا چه کسی/ چه چیزی را آسیب‌شناختی می‌کند ــ اهمیت دارد. ظهور اینترنت و گزند داروخانه‌های بازار سیاه که اینترنت بدان مجال می‌دهد ــ همراه با دسترسی همگانی به آرشیوهای آشنایی با غدد درون‌ریز و متابولیسم ــ ابزار مهمی در کنترل قبضه‌کننده‌ی اقتصاد هرمونی دور از چشم نهادهای ناظر بوده‌اند؛ نهادهای ناظری که در پی کاهش تهدیدهای ناشی از توزیع امر جنسی در شرایط موجود هستند. هرچند معامله تحت سلطه‌ی بروکرات‌ها به‌خودی‌خود یک پیروزی برای بازار محسوب نمی‌شود. این جزرومدها باید بیشتر شوند. ما می‌خواهیم اصطلاح «هک‌کردن جنسیتی» به یک استراتژی پردامنه دست یابد، یک استراتژی برای خیس‌افزار که به آن چیزی شباهت دارد که فرهنگ هکرها پیش از این برای نرم‌افزار انجام دادند؛ یعنی ساختن جهانی کامل از پلتفرم‌های متن‌باز و آزاد که نزدیک‌ترین چیز به آن کمونیسم عملی است که بسیاری از ما تاکنون دیده‌ایم. آیا می‌توانیم بدون اینکه زندگی‌های‌مان را بی‌پروا در معرض مخاطره قرار دهیم آن وعده‌های جنینی را به هم کوک بزنیم که پرینت سه‌بعدی داروشناختی («واکنش‌افزار»)، کلینیک‌های سقط جنین پزشکی از راه دور از نوع جنبش گراس‌روتس، هکتیویست‌های جنسیتی و فُروم‌های [DIY-HRT درمان جایگزین هرمونی را خودتان انجام دهید]، و الخ، پیش روی ما قرار داده اند، و آیا می‌توانیم بدون پذیرش این مخاطرات خط‌مشی‌ای برای پزشکیِ متن‌باز و آزاد فراهم آوریم؟

0x17

از امر جهانی به امر محلی، از ابر به بدن‌هایمان، زنوفمینیسم خود را مسئول ساخت نهادهای جدید با تناسبات هژمونیک فن‌مادی می‌داند. همچون مهندسانی که باید یک ساختار کامل را به همراه اجزای مولکولی که آن ساختار را شکل می‌دهند یک‌جا در نظر آورند، زف نیز در مقابل کارآمدی محدود ژست‌های محلی، آفرینش مناطق خودآئین، و افقی‌باوری محض، بر اهمیت فضای بیناسیاسی تاکید می‌کند و رویاروی تحمیل‌های متعالی و بالابه‌پایینِ ارزش‌ها و هنجارها می‌ایستد. عرصه‌ی بیناسیاسی شوق‌های جهانشمول زنوفمینیسم خود را همچون شبکه‌ای سیال و پیچیده از انتقال‌ها میان همین قطبیت‌ها می‌فهمد. ما در مقام عملگرایان از آلودگی به‌عنوان نیرومحرکه‌ی جهشی بین این خطوط مرزی استقبال می‌کنیم.

فوران

0x18

زف تاکید می‌کند که سازگار کردن رفتارهایمان با دوران پیچیدگی پرومتئوسی کاری است که به شکیبایی احتیاج دارد، اما این شکیباییِ سخت گهگاه مستلزم «صبرکردن» است. سنجیدن عیار یک هژمونی سیاسی یا تکثر میم‌های شورشی نه تنها آفرینش زیرساخت‌های مادی برای آشکارکردن ارزش‌هایی که بیان می‌کند را ایجاب می‌کند، بلکه مطالبات را بر دوش ما به‌منزله‌ی سوژه‌ها قرار می‌دهد. چگونه می‌توانیم میزبان چنین جهان جدیدی بشویم؟ چگونه انگل نشانه‌ای بهتری می‌سازیم ــ انگلی نشانه‌ای که میل‌هایی را در ما برمی‌انگیزاند که خواهان میل‌ورزیدن به آن هستیم، که نه ملغمه‌ای خودـ‌خوارشمارنده از جنس توهین یا خشم، بلکه یک اجتماع رهایی‌بخش و برابری‌طلب را هم‌آهنگ می‌کند که از سوی شکل‌های جدید اتحاد غیرخودخواهانه و خود‌ـ‌اربابی جمعی پشتیبانی می‌شود؟

0x19

آیا زنوفمینیسم یک برنامه است؟ نه اگر به معنای هر چیزِ بسیار زمخت به‌عنوان یک دستورالعمل باشد، یا به معنای یک ابزار تک‌منظوره که به وسیله‌اش مسئله‌ای معین حل می‌شود. ما ترجیح می‌دهیم که همچون کسی فکر کنیم که تمهیدی می‌سازد یا نوک‌زبانی سخن می‌گوید، همچون کسی که در پی ساخت زبانی نو است که در آن، مسئله‌ی مطروحه‌مان غوطه‌ور شود، طوری‌که هر راه‌حلی برای آن، و برای هر تعداد مسئله‌ی مرتبط با آن، بتواند به‌سادگی گشوده شود. زنوفمینسیم یک پلتفرم است، یک شوق اولیه برای ساخت زبانی نو برای سیاست‌های جنسی ــ زبانی که روش‌های خاص خودش را به‌عنوان مواد خامی به دست می‌گیرد تا آن روش‌ها را دوباره به کار اندازد، تا چنان روش‌هایی به‌طور فزاینده و خودراه‌انداز، خودشان را به وجود ‌آورند. ما درک می‌کنیم که مسائلی که با آن‌ها مواجهیم مسائل سیستماتیک و درهم‌تنیده‌ای هستند، و شانس موفقیت سیاره‌ای ما در گرو این است که بیشمار مهارت و بستر را به منطق زنوفمینیسم آلوده کنیم. منطق ما دگرگونی رسوخ است، استنتاج هدایت‌شده به جای براندازی سریع؛ منطق ما استحاله‌ی ساختِ ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده است، ما در پی غرق‌‌کردنِ پدرسالاریِ کاپیتالیستیِ مبتنی‌بر برتری نژاد سفیدپوستان در دریایی از فرایند‌ها هستیم؛ دریایی که روال‌هایش پوسته‌های این پدرسالاری را نرم و استحکامات‌شان را از هم باز می‌کند، طوری‌که روی این اجزای اوراق‌شده جهانی نو بنا شود.

0x1A

زنوفمینیسم نشانگر میلی است برای ساخت آینده‌ای بیگانه، که یک نشان X پیروزمند را در یک نقشه‌ی سیال پیش خواهد کشید. این X یک مقصد را مشخص نمی‌کند. این X تعبیه‌ی چارچوبی مهم و مکان‌شناختی است برای شکل‌دادن به یک منطق جدید. ما با آری‌گویی به آینده‌ای لجام‌گسیخته ــ آینده‌ای که از تکرار زمان حال رسته است ــ برای ظرفیت‌هایی بسط‌یابنده می‌جنگیم، در راه فضاهای آزادی با هندسه‌ای سرشارتر از تنگناهای جناحی، خط تولید، خوراک‌رسانی. ما به توان‌و ظرفیت جدیدی برای درک و کنش نیازمندیم که هنوز به سنجش هویت‌های طبیعی‌شده تن درنداده‌اند. از این پس، «طبیعت» دیگر نباید به نام فمینیسم به پناهگاه بی‌عدالتی بدل شود یا مبنای هر توجیه سیاسی باشد!

اگر طبیعت غیرعادلانه است، پس طبیعت را تغییر دهیم!

ترجمه: ساره پیمان